اعترافات احمقانه طنز خخخخ

ها : با دوستام رفته بودیم تو یه فروشگاه لباس مردونه ، من خوردم به یه مانکن و فک کردم ادمههه !
گفتم اخ ببخشید اقا شرمنده !
دیدم دوستام دارن میمیرن از خنده !
رفتیم جلوتر یکی از مانکنا رو بغل کردم واسه خنده و گفتم سلاام عزیییزم کجا بودی دلم تنگیده بود برات :roll:
دیدم دوستام دارن سرخو سفید میشن !
عاقا جاتون خالی مانکن نبود که یه پسرخوشگل و خوشتیپ بود !
هیچی دیگه دستمو از دورش باز کردم و با سرعت نور دویدم 8)


لطفا به ادامه مطلب بروید
خخخخخخخ
ها : با دوستام رفته بودیم تو یه فروشگاه لباس مردونه ، من خوردم به یه مانکن و فک کردم ادمههه !
گفتم اخ ببخشید اقا شرمنده !
دیدم دوستام دارن میمیرن از خنده !
رفتیم جلوتر یکی از مانکنا رو بغل کردم واسه خنده و گفتم سلاام عزیییزم کجا بودی دلم تنگیده بود برات :roll:
دیدم دوستام دارن سرخو سفید میشن !
عاقا جاتون خالی مانکن نبود که یه پسرخوشگل و خوشتیپ بود !
هیچی دیگه دستمو از دورش باز کردم و با سرعت نور دویدم 8)

 

 

 

 

امین : حالا که همه دوره همیم بذار منم یه اعترافی کنم . . .
زمستون بود . نشستم تو تاکسی داشتم با هندسفری آهنگ گوش میدادم سویشرت تنم بود کلاشو انداخته بودم رو سرم هندسفری معلوم نبود !
خواستم که پیاده بشم یه لحظه رفتم رو فاز آهنگه یادم رفت به یارو پول بدم پیاده که شدم همینجوری رفتمو رفتم رفتمو رفتم یه دفعه دیدم یارو جلوم دستی کشید ، پیاده شد شروع کرد به داد زدنو . . .
نگو یارو چند تا کوچه دنبالم بوده داشته صدام میکرده !
فهمیدم که چه گندی زدم ! پولشو دادم رفت . . .
من :|
عابرین پیاده :|
سازمان حمایت از مسافرین ” سحام ” :|

 

 

 

 

دل آرام :
ی بار یکی از دوستام تو مدرسه وقتی رفته بودم نماز بخونم اب ریخت تو کفشم !
منم نامردی نکردم هفته ی بعدش وقتی رفت تو سالن منم کلی خاکو اب ریختم تو کفشش ! ی گل بازاری شدهااااا !
وای مجبور شد جلو کلی از پسر کفششو بگیره دستش و راه بره تازه اصرارم میکردم ک من نبودم . . . :lol:

 

 

 

 

رها : اعتراف میکنم کل سال تو پیش دانشگاهی یه روز هم بدون ارایش نرفتم سرکلاس !
دبیر فیزیکمون یبار گفت صبح ساعت چند بیدار میشی ؟ انقدر خوشگل میکنی ؟
گفتم دیشب عروسی بودم :lol:
هر سری که منو میدید میگفت دیشب عروسی خوش گذشت ؟
منم با پررویی هر دفه جواب میدم بله جای شما خالی :)
ینی اگ دست اون بود از آموزشگاه اخراجم می کرد :)

 

 

 

 

رها : اعتراف میکنم همیشه تو خونه موهامو خوشمل میبندم و ارایش میکنم و خوشتیپ که اگه مبادا یه وقت زلزله اومد منو از زیر اوار کشیدن بیرون نگن اینو نگاه کارگر ساختمونشون بوده و بهتر که مرد با این قیافش:-) :-)
حادثه اس دیگه خبر نمیکنه که

 

 

 

 

Setare : ی روز پسر عموم و نامزدش اومده بودن خونمون . . .
داشتیم راجب گذشته ها حرف میزدیم !
ی دفعه من گفتم یادش بخیر پسرعمو بچه بودم چقدر روت میشستم ” خر سواری ” میکردم !
پسرخاله م —–> :evil:
نامزد پسرخاله م —–> :o
اینجانب خودم ——> :D

 

 

 

 

الی : بزا حالا که اینجام یه اعترافم بکنم !
عاغا یه روز من تست شیمی داشتم !
از خدا که پنهون نیس ! از شما چه پنهون !
شب قبلش رفته بودم عروسی هیچی نخونده بودم !
خلاصه دبیربرگه رو گذاشت جلومون ، با یه اشاره به دوستم گفتم برگتو واکن دونه به دونشونو عین اون زدم !
آخرسر دوستم اومد اسمشو بنویسه دیدم نوشت یلدا بیگدلی منم که تو حس تقلب بودم منم نوشتم یلدابیگدلی ! :lol:
هیچی دیگه دبیر پس ازتصحیح اوراق امتحانی این شکلی :o
ما دوتا این شکلی :D

 

 

رها : دیشب با دوستامو بی افاشونو پسر داییمو دوستاش رفته بودیم پارک . پارک خلوت خلوت بود فرض کنید خوب بعد افطار . گرد نشسته بودیم داشتیم میحرفیدیم حالا درباره ی چی ؟ درباره ی ارواح و احضار روح و این چرت و پرتا :D حالا منم ترسو تو اون وضعیت پسرا هم برا اینکه ما بترسیم هی چرت و پرت می گفتن :| چن دیقه گذشته بود یهو دیدیم یکی از پسرا داره میلرزه صورتش کبود شده بود ب سیاهی میزد از دهنش کف میومد دندوناش بهم می خورد منو میگی زانوانم سست شده بود فک کرده بودم این جن زده شده اخه تو فیلما دیده بودم خو :D ولی با توان توانم کوله پشتیمو و وسایلمو جمع کردم ک ی وقت منم جن زده نشم با تمام توانم دوییدم :| انقد دوییدم انقد دوییدم تا رسیدم ب ی سوپری اب گرفتم با چند حپه قند واسه خودم اب قند درست کردم :D رفتم خونه حالا امروز پسر داییم اومده خونمون ازم دلیل غیب شدنمو پرسیده منم براش تعریف کردم بعد از اینکه تعریف کردم یهو دیدم داره اینجوری :mrgreen: از خنده مبل و گاز میزنه بهش میگم چته ؟ میگه دیوونه سامان بیماری سرع ( صرع :D نیدونم نوشتنشو :D ) داشته دیوونه . اصن دیگه نیدونم باید چطوری تو روی سامان و دوستاش نگا کنم حالا دوستای خودم ب جهنم :D

 

 

 

 

سمانه : من اعتراف میکنم که یه روزدوم دبیرستان امتحان ریاضی داشتیم منم هیچی نخونده بودم !
معلمم هی بهم نگاه میکردمنم تو برگه چکنویس فقط نقاشی میکشیدم !
هر وقت معلم میومد الکی تویه چکنویس دیگه فرمول حل میکردم !
موقع جمع کردن ورقه ها زودی ورقمو گذاشتم کیفم ! حالا بماند هفته دیگه معلم ورقه ها رو آورد ، یکی ازبچه ها پخش میکردیکی ۱۰ یکی ۴ یکی ۱۵ !
خلاصه وقتی تموم شد گفتم خانوم قیافه من :evil: پس ورقه من چی ؟!
گفت مگه ورقه تورو ندادن !؟
گفتم نه با عصبانیت ؟
معلم گفت مگه میشه ؟
گفتم خانوم ندادین دیگه !
گفت : باشه خونه رومیگردم ، ببینم پیدا میکنم یا نه !
گشته بود خونشو ، پیدا نکرد !
چن روز بعد اومد کلاس گفت : سمانه جان پیدا نکردم !
منم گفتم خانوم یعنی چی ! من اون همه زحمت کشیدم ، درس خوندم حالا میگین وررقت گم شده !
میگه یه وقت یادت بره بزاری تو کیفت میگم خانوم عجب حرفامیزنیا ! برا چی وردارم
خلاصه منو صدا کرد پایه تخته گف که بیاچن تا سوال حل کن نمره بزارم بهت آخ چه کیفی کردم ! قندتو دلم اب میشد ، تو دلم فقط :mrgreen: خلاصه این بود !

 

 

 

 

باران : من و دوستم میخوایم یه اعترافی بکنیم . . .
ما یه اکیپ ۵ نفره ایم ، یه بار که رفته بودیم بیرون ، بعد از کلی گردش ، خواستیم بریم یه چیزی بخوریم ، هر کدوم به امید اینکه بقیه پول دارن ، رفتیم یکی از بهترین رستورامن ها . . .
ما رفتیم یه دل سیر پیتزا خوردیم ، وقت پول دادن منتظر بودیم یه نفر داوطلب بشه ، اما . . .
…پسره هم منتظر بود ، تا اینکه گفتیم هرکی هرچی داره رو کنه . . .
…باورتون نمیشه ، صدی صدی ، هزار و سیصد و پنجا تومان داشتیم ! حسابمون هم ۶۵ هزارتومان شده بود . . .
ما از خجالت فقط میخواستیم در بریم ، ولی پسر صاحب رستوران پول مارو حساب کرد . :P دمش داغ :?:

 

 

 

 

ثنا : اعتراف میکنم هر وقت تو خونه کارم دارن من دارم نماز میخونم و تا زمانی که اون کار تموم نشه من کماکان دارم نماز میخونم دیگه !
اصن این اعتراف نیست تبلیغ دینیه، والاااااااااااااااااا

 

 

 

 

ثنا : اعتراف میکنم که از یکی دوستام خوشم نمیاد ولی اون هر سال دعوتم میکنه تولدش منم میگم خونه نیستم مسافرتم ! :wink:

 

 

 

 

 

 

 

 

 

ناشناس :
اعتراف می کنم ۷ سالم بود ، از یکی از فامیلامون خوشم نمیومد ! اومد خونمون !
مادرم گفت براش شربت درست کن ، شربت درست کردم ، یکمشو خوردم ، بعد تو دهنم قرقره کردم تف کردم برگردوندم تو لیوان !
بعد یخ انداختم آوردم دادم بهش :mrgreen:
لامصب همچین با ولع هم میخورد ، انگار تو عمرش شربت آلبآلو نخورده :mrgreen:


بنر سایت baner site

60*468 بنر سایت 2 baner site2

نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:






موضوعات مرتبط: اس ام اس سرکاری و خنده دار ، ،
برچسب‌ها:

تاريخ : شنبه 30 شهريور 1392برچسب:اعترافات احمقانه طنز خخخخ, | 14:34 | نویسنده : Mohammad |
وایی این دوتاجوک ترکونده خخخخ
چهارجوک باحالو خنده دار(چنبه داری بخون)
سه تا جوک واقعا خنده دار (جنبه به خرج بده)
دوتا جوک خنده دار ..... خخخخخ
دختره و پسره داشتن ... خخخ خعلی باحاله
کلمات منحرفی تند تند گفتن خنده دار
هر کی زیر ما خوابیده ...
به سلامتی دوست دختر آرمین خخخخخخ
اینو بخون بترک از خنده جاستین بیبر(+18)
یکی از بچه محلامون (+18) بدو بدو بیا فقط جنبه داشته باش
قبل دادن رعایت کنید؟ (+18 جنبه داری برو بخون)
ﺩﻭ ﻧﻔﺮ ﻣﯿﺮﻥ ﺑﻪ ﺑﺎﻧﮏ ﺩﺳﺘﺒﺮﺩ ﺑﺰﻧﻦ...(خنده دار+18)
قسمتی از سفرنامه (+18)
خانومه (+18)
انتهای از اون کار (+18)
یه نفر بود (جوک +18)
اس ام اس مرگ و جدایی
ترول های خنده دار سری 1
شعر عاشقانه (1))(شعری پراز عشق)
تنهام (داستان عاشقانه)
سیاوش و نیوشا (داستان عاشقانه)
فکر نکن که به پایت می نشینم…
دخترِه عکس از پاش گذاشته
داستان عاشقانه (رنگ عشق)
داستان عاشقانه (شب عروسی)
اگر دخترا یا پسرا نبود چی میشد؟؟؟
دختر از پسر پرسید من خوشگلم ؟؟؟
واقعا بعضی از خانم های چقدر ساده ان خخخخخخ
برید حالشو ببرید خخخ
دختره ... !!!
داستانی از بخشندگی کوروش کبیر
اشکی که بی صداست(عکس)
کاش بودی . . .
ایســــــتــــاده ام …
کبریتـهای سـوخته هـمـ
خیلی دوستت دارم
این بند دل آدم کجاست؟؟
می گویند:خوش به حالت!
حوصله ام برفی ست!
اس ام اس شب یلدا جدید (003)
اس ام اس شب یلدا جدید (002)
اس ام اس به سلامتی جدید (01)
عجب ... خخخخخ
جوک باحال جدید (02
عکس های خنده دار (01)
جوک باحال جدید (01
داستان عاشقانه رسیدن به عشق
داستان عاشقانه دیوانگی عشق
داستان عاشقانه کوروش کبیر
داستان عاشقانه پیرمرد زیبا
لطفا از دیگر مطالب نیز دیدن فرمایید

.: Weblog Themes By SlideTheme :.